هستیهستی، تا این لحظه: 14 سال و 8 ماه و 23 روز سن داره

HASTIHASTEMA

در تاریخ 900529 رفتیم مریوان

چندروز گذشته وقتی هستی کوچولو بغلم بود تو مترو هفت تیر مچ دستم آسيب ديد و مجبور شدم دو هفته مرخصی استعلاجی باشم و از این فرصت استفاده کردیم و رفتیم به خاله بهنوش هستی که بخاطر کارهمسرش فعلا در مریوان هستند سری بزنیم .از آنجایي که خانه تازه عروسهاقانون خاصی داره اما هستی خانم با دایی سیروان همسر خاله نوشی قانون خانه خاله رو بهم ریختن تمام کوسنهای مبلای خاله رو برمی دارن میندازن زمین و روش بازی می کنن و واقعاشلوغ بازیهاشون سرسام آور شده . بعد ازبازيهای داخلی گردشهای بیرون هم که دایی سیروان زحمت می کشه باعث شده خیلی به ما خوش بگذره . هستی چندتا دوست پیدا کرده و از آنهاهدیه یادگاری هم گرفته اسم دوستاش شیلان ، سوین ، کوین ، ...
3 ارديبهشت 1391

درتاریخ 900431 رفتیم کلاردشت

روزجمعه صبح همراه خانواده خاله نوشی به مقصد کلاردشت راه افتادیم و بعد خوردن صبحانه دریک جا خوش آب وهوا ساعت ١٢ رسیدیم کلاردشت ، ویلایی را که رزرو کرده بودیم تحویل گرفتیم و هستی هم که از خنکی آنجا کيف می کرد فقط با دایی سیروان و خاله هاش درحال بازی و سرو صدا بود .هستی توی آب و هوای خنک خصوصا شمال تپل تر می شه و من خیلی خوشحالم
3 ارديبهشت 1391

در تاریخ 900423 پل سفید

شب چهارشنبه ساعت ٨ شب به طرف پل سفید به راه افتادیم خیلی ترافیک بود و هستی هم طبق معمول که از مسافت طولانی خوشش نمی آید گرفت راحت خوابید خلاصه ساعت ١٢ رسیدیم ویلا خانم شیده و خلاصه بعد کمی جابه جا کردن اتاقها مشخص وراحت رفتیم خوابیدم واز فردا بود که هستی با صدای قطارهایی که از آن نزديکی رد می شد خوشحال و شاداب و ذوق می کرد و هوای بسیار خنکش نسبت به تهران هستی را سرحال کرده بود آخه هستی خیلی گرمایی و عاشق عروسکهای داخل اتاق خواب بود و بالاخره با بازدید از سوادکوه و روستاهای اطراف باوجود نوید و بهار کلی خوش گذراند.
3 ارديبهشت 1391

سرزمین عجایب

هستی خانم پس از یک بیماری ویروسی سختی که گرفت چون خیلی بی حوصله شده بود و دوران مریضی را بامقاومت تمام پشت سر گذاشته بود جايزه روز سه شنبه همراه مامان و بابا رفت سرزمین عجايب با اينکه بازیهاش زیاد مناسب حال خانم کوچولو نبود اما با خوشحالی و ذوق نگاه می کرد و از اينکه خودش راحت می تونست را ه بره و بادستگاهها بازی کنه  خیلی شاد بود .   ...
2 ارديبهشت 1391

سفر اول هستی به کيش

هستی برای اولين بار درتاريخ 890917  همراه مامان و بابا و آنا و خاله رويا به سفر کيش رفت  و البته اين سفر برای هستی که اولين بار بود سوارهواپيما می شد خيلی سختش بود  . اما هستی جون خوش سفرم هم خوب می خورد و هم پا به پای ما توی پاساژها می گشت وهم خوب می خوابيد و عاشق دريا و ماهيهای هم بود .   ...
17 اسفند 1390

تولد يک سالگیت مبارک هستی جان

هستی جان اولين طلوعت را در سرزمین زندگیمان  در تاریخ 5/6/89 که شب قبل از احياء بود جشن گرفتیم و با حضور مهمانهای نازنينی جشنت  را کامل کرد، ما از مهمانهات با شام و شیرينی و کيک ومیوه پذیرایی کردیم . خانوم کوچولوی ما انگار تا حالا صدبار تولد براش گرفته شده شمع را بامهارت تمام فوت می کرد و با چاقو کیک را بهم می ریخت  و می برید ش .دختر گلم درآخر تولد به همه يک عکس خوشکل هديه داد هزار هزار سال عمر کنی گلم ...
17 اسفند 1390

اولین سفر هستی به مشهد مقدس

هستی درتاريخ 27/02/90 به همراه مامان وبابا با قطار به مشهد مقدس رفت دریک هتل راحت سکنی گزيد و روز اول چهارشنبه به زیارت امام رضا رفت و روز دوم رفتیم باغ وحش و زیارت برادران امام رضا یاسرو ناصر و طرقبه و خلاصه جمعه به چند تا از پاساژها و مراکزتجاری سر زدیم و هستی جان دراین سفر واقعا" همسفر خوبی بود و کلی دوست پيدا کرد ( مهدیس توی پارک که واوفا = لواشک بهش داده بود) وبالاخره جمعه ساعت 16:45 ازآسمان مشهد به مقصد تهران با هواپيما آتا برگشتیم .
17 اسفند 1390
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به HASTIHASTEMA می باشد