هستیهستی، تا این لحظه: 14 سال و 8 ماه و 10 روز سن داره

HASTIHASTEMA

قدم دخترخاله نورسیده مبارک

درروز دوشنبه ١٨/١٠/٩١ هستی خانوم صاحب یک دخترخاله ناناز شده که خیلی هم دوست داره بغلش کنه .نی نی ما که امروز ٣روزه شده اسمش فعلا طناز البته اگر بعدا" تغییر نکنه اما مهم نیست مهم اینه که فوق العاده بامزه است مثل هلو پوست کنده است . هستی بعدازبرگشتن گفت : مامان گفتم جانم یک چیزی بگم ناراحت نمیشی؟ گفتم :نه مامانی .گفت: میشه برای من یک ابجی بیاری گفتم: چرا داداشی نه گفت:آخه داداش نوید دارم ( پسر خاله بهارکه ١٢ سالشه ) گفت: پس طنازم آبجیم باشه راست آجی پانیذم دارم ( دختر عمو محسن که هستی زن عمو پریساشم خیلی دوست داره )   ...
20 دی 1391

هستی خانوم برای دومین بار در سه سال و دوماه و 28 روزگی زائر امام رضا شد

درتاریخ ٧/٩/٩١ساعت ١٢ از راه آهن تهران با  حسین و هستی خانوم و همکارامون به طرف مشهد حرکت کردیم وآنجا خیلی به ما خوش گذشت هستی خانوم با پسرهمکارمن دوست شدند و عکسهای نازی انداختند اسم دوست هستی باربد هفت ساله است ، هستی خانوم به پارک آبی آفتاب مشهد هم بردم و واقعا هم همکارای خوبی دارم وهم سفر خیلی خوبی بود وخوش گذشت. هستی سوار ماشین برقی های حرم شد و به کبوترها به قول خودش دون دون داد ...
14 آذر 1391

تولد سه سالگی عزیز مامان :

غنچه باغ زندگی تولد سه سالگیت مبارک   عزیزم برای تولد امسالت ما برنامه ریزی مفصلی داشتیم مخصوصاً با برگشتن عمه از مسافرت امریکا جشن ما کامل تر هم می شد اما فوت بابابزرگ در ١٢/٠٤/٩١ هیچ انگیزه ای برای شادی تو دل ما نگذاشت . نازنینم تولد امسالت به چند تا عکس تو آتلیه و یه کیک کوچیک خلاصه شد که شما حتی حاضر به خاموش کردن شمعش هم نشدی . نوگل مامان هر سال روز تولدت یاد لحظه اولین دیدارمون می افتم که وقتی صدات کردم در اوج گریه آروم شدی و دیگه گریه نکردی . بقیه عکس ها در ادامه مطلب :           ...
28 مهر 1391

تولد دوسالگی هستی خانم کوچولو

خاله بهار پس آمدن ما از مسافرت ترتیب تولدی برای هستی جون داده بود. ماتصمیم داشتیم تا هستی خوب معنی جشن تولد رانفهمه براش تولد نگیریم اما خاله جون یک سورپرایز اساسی برای هستی داشت .ما شام خانه خاله دعوت بودیم و هستی روهم بردیم تا در آتلیه عکس بگیره و بالاخره بعدش جشن مفصل شروع شد هستی خیلی بهش خوش گذشت. هفتم شهریور هزاروسیصدو هشتادوهشت  
3 ارديبهشت 1391

در تاریخ 900529 رفتیم مریوان

چندروز گذشته وقتی هستی کوچولو بغلم بود تو مترو هفت تیر مچ دستم آسيب ديد و مجبور شدم دو هفته مرخصی استعلاجی باشم و از این فرصت استفاده کردیم و رفتیم به خاله بهنوش هستی که بخاطر کارهمسرش فعلا در مریوان هستند سری بزنیم .از آنجایي که خانه تازه عروسهاقانون خاصی داره اما هستی خانم با دایی سیروان همسر خاله نوشی قانون خانه خاله رو بهم ریختن تمام کوسنهای مبلای خاله رو برمی دارن میندازن زمین و روش بازی می کنن و واقعاشلوغ بازیهاشون سرسام آور شده . بعد ازبازيهای داخلی گردشهای بیرون هم که دایی سیروان زحمت می کشه باعث شده خیلی به ما خوش بگذره . هستی چندتا دوست پیدا کرده و از آنهاهدیه یادگاری هم گرفته اسم دوستاش شیلان ، سوین ، کوین ، ...
3 ارديبهشت 1391

درتاریخ 900431 رفتیم کلاردشت

روزجمعه صبح همراه خانواده خاله نوشی به مقصد کلاردشت راه افتادیم و بعد خوردن صبحانه دریک جا خوش آب وهوا ساعت ١٢ رسیدیم کلاردشت ، ویلایی را که رزرو کرده بودیم تحویل گرفتیم و هستی هم که از خنکی آنجا کيف می کرد فقط با دایی سیروان و خاله هاش درحال بازی و سرو صدا بود .هستی توی آب و هوای خنک خصوصا شمال تپل تر می شه و من خیلی خوشحالم
3 ارديبهشت 1391

در تاریخ 900423 پل سفید

شب چهارشنبه ساعت ٨ شب به طرف پل سفید به راه افتادیم خیلی ترافیک بود و هستی هم طبق معمول که از مسافت طولانی خوشش نمی آید گرفت راحت خوابید خلاصه ساعت ١٢ رسیدیم ویلا خانم شیده و خلاصه بعد کمی جابه جا کردن اتاقها مشخص وراحت رفتیم خوابیدم واز فردا بود که هستی با صدای قطارهایی که از آن نزديکی رد می شد خوشحال و شاداب و ذوق می کرد و هوای بسیار خنکش نسبت به تهران هستی را سرحال کرده بود آخه هستی خیلی گرمایی و عاشق عروسکهای داخل اتاق خواب بود و بالاخره با بازدید از سوادکوه و روستاهای اطراف باوجود نوید و بهار کلی خوش گذراند.
3 ارديبهشت 1391

سرزمین عجایب

هستی خانم پس از یک بیماری ویروسی سختی که گرفت چون خیلی بی حوصله شده بود و دوران مریضی را بامقاومت تمام پشت سر گذاشته بود جايزه روز سه شنبه همراه مامان و بابا رفت سرزمین عجايب با اينکه بازیهاش زیاد مناسب حال خانم کوچولو نبود اما با خوشحالی و ذوق نگاه می کرد و از اينکه خودش راحت می تونست را ه بره و بادستگاهها بازی کنه  خیلی شاد بود .   ...
2 ارديبهشت 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به HASTIHASTEMA می باشد